یه همچین صبح آخر هفته ای فقط یک نفر میتونه باعث وبلاگ نویسی بشه، دلم میخواد پیشم بودی و دستای ظریفت رو تو دستام میگرفتم و بوسه ای جانانه نثارشون میکردم، بابا دلبر، بابا خانوم، انقدر سخت گیر نباش، بزار این احساسات رو بگم، دلم تو رو میخواد، فقط تو رو، و اون خنده های ریز و اون مونالیزای شگفت انگیز، ببین مونالیزا چقدر طرفدار داره، اون یه نقاشیه، اصلش رو نباید بوسید؟ پاریسی؟؟!
این احساس ترس رفتنت و نبودنت اذیتم میکنه، بذار بودنت رو بدون استرس داشته باشم، بذار باور کنم عاشقی فقط غم و انتظار نیست، با هم بخندیم، من اینو میخوام!!!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۶ساعت 7:33  توسط من |
11- جلسه نابهنگام عشق جان...برچسب : نویسنده : mtrm1 بازدید : 349