تو این چند سال، لحظات با تو بودن انقدر کم و محدود بوده که فکر دیدنت برام دیوانه کننده شده، میدونی چیه هیچ وقت دیگه ای، هیچ کس دیگه ای، هیچ موضوع دیگه ای باعث نشده انقدر دست و پامو گم کنم!!!
ازت ممنونم که اجازه دادی روی ماهتو ببینم اما حواست باشه من در حضور شما خودمو می بازم، دست و پامو گم میکنم، هر چی فکر کردم دیدم بهتره یه جوری بنویسم و اعتراف کنم که حواست بهم باشه و هوامو داشته باشی (با عرض خجالت)
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:22  توسط من |
11- جلسه نابهنگام عشق جان...برچسب : نویسنده : mtrm1 بازدید : 313